با چشمان تو مرا به الماس ستارگان نیازی نیست
به آسمان بگو!
من تا 10 بیشتر نمیتوانم بشمارم
و تو زیاد هستی
مثلاً 20 !
چشمهایت گرسنه نیست نگاهم نمیکنی؟
یا اینکه روزه ای!؟
می دانم نگاهت فروشی نیست
قرضش که می دهی؟!
جا برای من گنجشک زیاد است ولی
به درختان خیابان تو عادت دارم
چشمانت را ورق بزن
شاید در گوشه ای از آن
مرا به یادگار کشیده باشی
دلم گم کرده راهش را
و چشمانم نگاهش را
شبیه آسمانی که
شبی گم کرده ماهش را
همیشه در عجب بودم که چرا
در جاده ی عشق پا به پایم نمی آمدی!!!
حتی وقتی آهسته و پیوسته می رفتم!
امروز فهمیدم. . .
ریگی که در کفشت بود تو را می آزرد
وقتی نیستی
همه نیستند
نه اینکه نیستند
مثل تو نیستند!
می پرسم چه کار می کنی؟
می گویی به آینده فکر میکنم!
می پرسم آینده؟!
می گویی:
آ: آری ، کاش
ی: یک بار
ن: نشان بدهی
د: دوستم داری
ه: همین