می پرسم چه کار می کنی؟
می گویی به آینده فکر میکنم!
می پرسم آینده؟!
می گویی:
آ: آری ، کاش
ی: یک بار
ن: نشان بدهی
د: دوستم داری
ه: همین
دروغ نگو مرا نمی خواهی
برای پیش مرگ یکی را نمی خواستی؟!
کاشکی
تو را به من عیدی می دادند. . .
چترت را کنار ایستگاهی در مه فراموش کن
خیس و خسته به خانه بیا
نمی خواهم شاعر باشی
باران باش
همین برای روییدن هفت پشت گل کافیست
نگاه کن . . .
چقدر نگاهت سرد شده!
حالا که لباس گرم ندارم
سرما می خورم
از تمام دنیا فقط چشمانت را خواستم
آیا آسمان سهم زیادی از دنیاست؟!